سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 90 خرداد 25 , ساعت 1:32 عصر

دین اقلّی و دین اکثری

از دیگر مسائلی که به هنگام رجوع به متون دینی باید بدان توجه داشت این است که آیا آنچه متون دینی در رابطه با یک موضوع بیان داشته‌اند تمام آن چیزی است که باید در آن زمینه گفته می‌شد یا به میزانی که نیاز مخاطبان عصر خود و آنانی را که وضعیتی مشابه مخاطبان اولیه داشته باشند را برآورد مسائل را تبیین نموده و حکم صادر کرده‌اند؟ در مورد پیشین به تبیین قلمرو دین در موضوعات مختلف پرداختیم و بیان شد که هدف دین به طور عام و هدف قرآن به طور خاص بیشتر به جنبة هدایت مربوط می‌شود و تمام موضوعات خداشناسی و انسان‌شناسی، طبیعت و در راستای این هدف قرار می‌گیرد و از آنجا که هدف قرآن هدایت نوع بشر است برخی از مباحث تخصصاً از حوزة قرآن خارج است. البته پرداختن به آن با نگرش بر جنبة هدایتگری و توجه مخاطبان قرآن به نشانه‌های پیرامونی خویش، به خودی خود کاری ناپسند نیست. اما باز جای این سؤال است که آیا دین در حوزه‌های مختلفی که نظریه‌پردازی نموده و برنامه‌های اجرایی ارائه داده است حداکثر ممکن را بیان نموده است یا حداقل مطلوب را؟ آیا پرسش‌های مربوط به این عرصه‌ها را به طور جامع و کامل پاسخ گفته است یا خیر؟ برای نمونه آیا می‌توان گفت دستوراتی که دین در بابِ طهارت صادر کرده است ما را از دیگر مسائل بهداشتی مربوط به تمیز نگه داشتن بدن بی‌نیاز می‌کند تا بر این مبنا قادر باشیم علم بهداشت را از دل احکام طهارت استخراج کنیم؟ شاید جامعیت دین ایجاب کند که متون دینی در همه حوزه‌ها به صورت اکثری عمل کرده باشند؛ به این معنا که تمام تدابیر و معلومات لازم و کافی برای اقتصاد، تجارت، قانون، اخلاق، خداشناسی و غیره را برای هر نوع ذهن و زندگی اعم از ساده و پیچیده بیان نموده باشند، لذا مؤمنان را به هیچ منبع دیگری نیاز نیافتد[1]. اگر این گونه است چرا فی‌المثل حتی اجرای بسیاری از احکام اجتماعی موجب رفع مشکلات و خلأهای مربوط به آنها نمی‌شود؟ مگر نه این است که بر طبق دستورات اسلامی باید دست دزد قطع شود و حدود و تعزیرات موجب بهبودی نظم اجتماع گردد، ولی چرا با اجرای این احکام نیز جامعه سامان نمی‌یابد؟ نمی‌توان گفت که چون این احکام به خوبی اجرا نمی‌شود پس مشکلات و نواقص اجتماعی منجر شود مرتفع نمی‌گردد؛ بلکه بیشتر بدان جهت است که این دستورات فقهی و راهکارهای دینی تمام راه حل نیست. شاید آخرین راه حل باشد ولی به طور قطع اولین آنها نیست. پیشگیری از جرم به مطالعات جامعه‌شناختی و روان‌شناختی، برنامه‌ریزی، تعلیم و تربیت، ارائه راهکارهایی که از طریق آزمون و خطا بهترین آنها را برگزیده و مبنای عمل واقع شود و نهایتاً به خشکانیدن عوامل فساد اجتماعی نیاز دارد و قطع دست دزد و احکامی از این دست، تنها بخش نهایی پیشگیری از جرم به حساب می‌آید[2].

در پرتو جاودانگی و خاتمیت، دین بیش از هر چیز دیگری ناگریز است که در انتقال پیام خود قدر مشترک همة انسان‌ها را در نظر بگیرد و به کلیت پیام و رسالت خویش توجه داشته باشند، نه واکاوی و پردازش ژرف فروع و حواشی.

دوران‌ها و جامعه‌های مختلف با تنوع عظیم و حیرت‌انگیزشان را وقتی می‌توان مخاطب قرار داد که به حداقل مشترک آنها نظر بدوزیم و کوچک‌ترین مخرج مشترکشان را مشمول برنامه‌ریزی و حکم قرار دهیم، و گرنه چگونه می‌توان هم برای جامعة کشاورزی، شبانی، صنعتی و هم مابعد صنعتی قانون نوشت به نحوی که به همه بخورد و گره از کار همه بگشاید[3].

با این بیان، جامعیت دین و این که می‌گویند دین در هیچ مسئله‌ای بی‌نظر نیست به چه معناست؟ آیا از این سخن می‌توان نتیجه گرفت دین حل مسائل پیچیدة شیمی، فیزیک، ریاضی و دیگر علوم طبیعی را بر عهده دارد؟ به باور برخی، بی‌نظر نبودن دین به مسائلی مربوط می‌شود که از سنخ بایدها و نبایدهای دینی است که چون عقل از درک و تشخیص آن عاجز است و عدم تبیین اصولی و صحیح آن موجب اختلاف و تفرقه در میان متدینان و چه بسا گمراهی ایشان خواهد شد، لذا در این عرصه‌ها دین به طور کلی وارد عمل شده است. اما مسائل دیگری در حوزة زندگی بشر هست که نیاز به طرح و برنامه و دستورالعمل اجرایی دارد و دین در این حوزه‌ها دخالت نکرده است و کسی هم توقع دخالت دین را نداشته است و این به گونه‌ای نیست که مآلاً به نقص دین منجر شود و جامعیت، جاودانگی و خاتمیت دین را مورد تردید قرار دهد[4]. فراتر از آن در حوزة مسائل دینی نیز راه‌حل‌های ارائه شده ناظر به همة شرایط و خصوصیات مسئله نیست و صرفاً عناوینی کلی و راهکارهایی عام به حساب می‌آیند چرا که:

اگر شارع بخواهد تمام نکات کلی و جزئی و حتی آنهایی که از بین می‌روند یا در آینده رخ می‌دهند را بیان کند اضافه بر آن که عملی نیست گاه برای شنوندة آن قابل درک نیست و موجب دشواری و افزونی حجم انبوهی از احکام نامعین و مبهم خواهد شد. پس بهتر است که این احکام در قالب کلیات و رئوس برنامه و اصول و قواعدی عام آورده شود و جزئیات آنان به حسب زندگی و دگرگونی شرایط به افراد متخصص واگذار شود تا استخراج و استنباط کنند[5].

طبرسی ذیل آیة ?یَا اَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتَسئَلُوا عَنْ أشیَاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ?[6] حدیثی از امام علی(ع) نقل کرده است که بیشتر به حوزة مباحات و سکوت تعمدی شارع اشاره دارد. امام علی در این حدیث می‌فرمایند: «اِنَّ اللهَ افتَرَضَ عَلیکُم فَرائضَ فَلا تَضَیَّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُم حدوداً فَلا تَعتَدوهَا وَ نَهاکُم عَن اَشیَاءَ فَلاتَنتَهِکَوهَا وَ سَکَتَ لَکُم عَن اَشیَاءَ وَ لَم یَدَعْهَا نُسیَاناً فَلا تَتَکَلَّفُوها»[7]. این سخن ناظر به بخش عظیمی از افعال انسان است که در قلمرو جعل حکم قرار نگرفته و رسالت پیامبران نیز بدان حوزه‌ها راه پیدا نکرده است که حوزة مباحات از این دسته است.

نیز می‌توان بیان داشت که از سخن گفتن معصومین به فراخور فهم آدمیان و همچنین در برخی موضوعات که سخن ائمه به اجمال بیان شده است می‌توان نتیجه گرفت که حداکثر لازم و ممکن در باب این مسائل گفته نشده است[8].

قواعد عام و کلی‌ای که خود حداقلی‌اند این امکان را فراهم می‌آورد تا در احکام مربوط به هر حوزه توسعه یا تصییق صورت پذیرد و الگوهای مناسب با هر وضعیت از دل قواعد کلی و عام استخراج شود و در این صورت جامعیت دین نیز تأمین می‌شود. چنین دیدگاهی با جهت‌دهی به احکام این زمینه را فراهم می‌آورد که اندیشمند دینی به موجو‌د‌ها بسنده نکند و از روش‌ها و تجربه‌های دیگر غفلت نورزد. در پرتو چنین نگاهی پایبندی به ظاهر شریعت و قشر احکام موجب غفلت از لب و فلسفة احکام نخواهد شد و افراد را در شرایط دیگرگونی قالب‌ها و شرایط به ظاهرگرایی و قشری‌گری گرفتار نخواهد ساخت[9].

[1]ـ سروش، عبدالکریم، «دین اقلی و دین اکثری»، ص 2.

[2]ـ ر.ک: ایازی، فقه‌پژوهی قرآنی، ص 273و 274.

[3]ـ سروش، «دین اقلی و دین اکثری»، ص 8.

[4]ـ ایازی، فقه‌پژوهی قرآنی، ص 275.

[5]ـ همو، پیشین، ص 285.

[6]ـ مائده، 5/ 101.

[7]ـ طبرسی، مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن، ج 4-3، ص 250. یعنی: «امور واجبی را که خداوند بر شما مقرر داشت واننهید؛ و از حدود شرعی‌ای که برایتان معلوم نمود تجاوز نکنید؛ و از اموری که بازتان داشت تخلّف نکنید؛ و در اموری که برای شما نگفت و آن را نیز از شما نخواست، خویشتن را به زحمت نیندازید.»

[8]ـ سروش، «دین اقلی و دین اکثری»، ص 7.

[9]ـ ر.ک: ایازی، فقه پژوهی قرآنی، ص 276.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ